<

قناری معدن

آدم خانه اش یک جاست. دلش هزار جای دیگر.
آخرین مطالب

آخرین باری که چنین برف سنگینی افتاد روی شهر، چند سال پیش بود و تولد عماد. هیچ کدام از کادوهای آن شب را عماد به یاد نمی آورد، مگر هدیه ویژه محسن را که همان وسط خیابان کاپشن و پیراهنش را کَند و قلت زد توی برفها. حسودیم شد به عماد. هیچ کسی شب تولد من لخت نشده بود.

  • محمدرضا امانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی