<

قناری معدن

آدم خانه اش یک جاست. دلش هزار جای دیگر.
آخرین مطالب

۱۶ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

هنوز داشتنت را باور نکرده ام. شاید اگر هزار شب دیگر را مثل دیشب تا صبح بالای سرت بنشینم تا بلکه رحم کنی و برای چند ثانیه چشمهات را ببینم آن وقت شاید. لازم هم نیست به مامان بگویی که آن لبهای شاهکارت را با آب قند کمی تر کردم تا مزه مزه اش کنی و من دنبال دیوار نرمی بگردم تا سرم را بکوبم بهش. هی پسر قرار نبود این طوری بشود. قرار نبود این طور وا بدهم. تو بگو با این تپش های مکرر چه کنم بچه...

  • محمدرضا امانی

ناگزیر شدم به داد و فریاد و دست به یقه شدن و تا مرز کتک کاری پیش رفتن با آن مردک خال دماغی. این بار قضیه فرق می کرد. اگر حق خودم بود راهم را می کشیدم و می رفتم. اما پای حق امیر فربدم در میان بود و اگر کوتاه می آمدم شرمنده اش می شدم. 

این چند روز نصف شهر آمده اند امیر فربد را ببینند و من در اولین فرصت باید برم آزمایشگاه جهت تست قند خون.

  • محمدرضا امانی

امروز پدر شدم. 

  • محمدرضا امانی

دیده بودم روی درهایی که شیشه سکوریت است برچسبهایی زده بودند که یا باید فشار می دادیم یا می کشیدیم. اما آن روز روی آن در هیچ نوشته ای نبود و من هم می کشیدم و هم هل می دادم اما در باز نمی شد. یک زن چاقی هم آن طرف دیگر بود و اشاره هایی به من می کرد. شبیه به اینکه بخواهد خستگی در کند دستهایش را از روی سینه به دو طرفش می کشید و من همچنان هم هل می دادم و هم می کشیدم. بعد از این واقعه بود که روی برخی درها نوشتند: درب کشویی. 

  • محمدرضا امانی

از اخبار نیمروزی می ترسم. از ارتباط مستقیم با خبرنگارمان در محل حادثه می ترسم. از خبری که هم اکنون به دستم رسید می ترسم. کاش برای یک روز هم که شده اخبارها فقط سی ثانیه باشد. حتی کوتاه تر. ورود یک توده هوای سرد از مرزهای غربی. همین. 

  • محمدرضا امانی

وسط سر طاس عموی بزرگم جای یک زخم خیلی قدیمی هست. خودش می گوید رد قمه زدن است در ظهر عاشورا. اما پدرم می گوید همان ظهر عاشورا با برادر بزرگش سر اینکه اسب امام حسین سفید بوده یا سیاه دعوایشان شده و  با کفگیر زده و سر برادرش را شکافته. 

  • محمدرضا امانی