<

قناری معدن

آدم خانه اش یک جاست. دلش هزار جای دیگر.
آخرین مطالب

گفته بودم بعد از شام بیایند. یعنی که یا اوضاع خراب است و از شام خبری نیست یا اینکه خیلی حوصله تان را ندارم و دیر بیایید و زود هم بروید. ساعت پنج و نیم عصر زنگ زده اند که ما شاممان را خورده ایم. بیایم؟

  • محمدرضا امانی

دیشب تا ساعت دو و نیم بی سیگار گذشت. این را اضافه کنید به بی خوابی و بی حوصلگی و بی ارادگی از اینکه بلند شوم بروم از آن سر شهر که یک مغازه باز دارد سیگار بگیرم. گوشی را برداشتم و به چهار نفر پیامک دادم که " سیگار ندارم"، همین. نیم ساعت بعد دو نفرشان سر کوچه منتظرم بودند. یکی شان هم ساعت هفت صبح آمد. بیچاره دیشب را شب کار بود.

  • محمدرضا امانی

بین دوستانم یکی هست که دامپزشک است. خیلی اوقات شده که وقتی دردی آمده سراغم بهش زنگ زده ام که فلانی شانه چپم بدجوری تیر می کشد یا مثلا جایی بین آخرین دنده و نافم می سوزد. و او با حوصله انگار که با یک گاو حرف می زند راههای عملی کاهش درد را برایم شرح می دهد. عجیب اینکه نسخه هایی که برایم می پیچد خوب جواب می دهد.


  • محمدرضا امانی