<

قناری معدن

آدم خانه اش یک جاست. دلش هزار جای دیگر.
آخرین مطالب

۱۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

چینیها اعتقاد دارند کسی را که این طور از زور خستگی مثل نعش روی موکت اتاق افتاده را با پرتاب بالشت و دمپایی حمام از خواب بیدار نکنید. زیرا ممکن است روح اش در وقت بازگشت به جسم راه اش را گم کند و یک روح دیگر، اشتباهی به تن آن بی نوا حلول کند. حالا من با روح این مرتیکه که خیال می کند اگر از طبقه سوم خودش را پرت کند پایین هیچ مرگش نمی شود چه کنم؛ داوود الدنگ خر.

  • محمدرضا امانی

دیروز نوبت واکسن امیرفربد بود. آرام خواباندمش روی تخت تا آن زن نحیف شبه پرستار بیاید واکسن اش را بزند. امیرفربد هنوز ملتفت ماجرا نشده بود و می خندید. تا اینکه سرنگ فرو رفت توی پایش و از گریه نفسش بند آمد. بغلش کردم و گفتم که تمام شد عزیزکم. حرفم را باور کرد و گریه اش قطع شد. خواستم شلوار پایش کنم که آن شبه پرستار گفت یکی دیگر هم هست. دوباره درازش کردم روی تخت. این بار یک طوری نگاهم می کرد که انگار بهش خیانت کرده ام.

  • محمدرضا امانی

پس از نزدیک به دو دهه به یکی از آرزوهام رسیدم. یک مداد تراش رومیزی آبی ژاپنی که از کلاس پنجم دبستان آرزویش را داشتم. حالا از دیشب مثل بلیط پاره کن سینما که هر ورقی دستش بدهی ناخوداگاه پاره اش می کند همه مدادهای توی خانه را تراشیدم و تمامشان کرده ام.

  • محمدرضا امانی

این عروسک های بزرگ میکی موس و پلنگ صورتی و پاندای کونگ فو کار را که آدمها می روند تویشان و جلوی رستوران ها و پیتزایی ها و بستنی فروشیها می رقصند و دست تکان می دهند را کمتر انگولک کنید؛ لطفا. شاید توی یکی از همین ها من بوده باشم. با شما هم هستم محسن جان که دیشب آمده بودی با نامزدت جیگر بخوری.

  • محمدرضا امانی
 لالایی غمگینی را محبوبه بلد است که با آن شبها من و امیرفربد با بالشهای خیس به خواب می رویم. تم اصلی اش هم رفتن بی بازگشت بابای خانواده است.
  • محمدرضا امانی
پرسید شما چرا از من بدتان می آید. گفتم اشتباه می کنید. گفت رفتارتان چیز دیگری نشان می دهد. گفتم راستش آنقدر برایم اهمیتی ندارید که بخواهم بهتان فکر کنم که ازتان بدم بیاید یا خوشم بیاید. گفت واقعا هیچ کسی توی این دنیا نیست که شما را آزرده کرده باشد. گفتم نه. و چند لحظه بعد یادم امد که کسی هست. گفتم فقط یکی هست. مسعود رجوی.
  • محمدرضا امانی

زن ها با همه مشقتی که کفش های پاشنه بلند برایشان دارد آن را می پوشند تا از صدایش مردها برگردند و نگاهشان کنند. این را از وقتی فهمیده ام که کفش های تازه ام وقت قدم زدن صدای کفش های پاشنه بلند زنانه می دهد.

  • محمدرضا امانی

 شب از نیمه گذشته و هنوز دو تا از سین های هفت سین مان جور نیست. سکه و سمنو. احتمالا مجبور بشوم برای یکی از سین ها به رسم قدیم به صندوق صدقات بالای کمد دستبرد بزنم. سین هفتم هم بشود سلامتی امیرفربدم. راستی آن پیراهن عنابی را هم نخریدم. یک تیشرت گرفتم که رنگش نمی دانم چیست.هم سبز است و هم سبز نیست.

  • محمدرضا امانی