خانه ما دو پنجره دارد. یکی رو به شهر و باغ و آبادی و یکی هم رو به برهوت. تابستانها پنجره ها را باز می گذاریم تا علاوه بر حشرات ناشناخته هوای تازه ای هم به اتاق ها ورود کند. تا اینجای کار خیلی هم خوب و مفرح است. قضیه به عادت پرت کردن اشیا مختلف در فصل تابستان از پنجره بر می گردد. و اگر نشانه گیری ام کمی بهتر بود و آن هسته هلو و چای کیسه ای و بطری نوشابه را طوری پرت می کردم که به جای اصابت به دیوار پذیرایی مسقیم از پنجره عبور می کرد هم دیوارها پر از لکه نمی شد و هم می توانستم قهرمان زندگی پسرم باشم.
- ۹۴/۰۴/۰۷