مدتی پیش توی ایستگاه اتوبوس منتظر نشسته بودم که زنی آمد و ازم پرسید یک مرد که دو تا خربزه توی بغل اش باشد را ندیده ام که از آنجا گذشته باشد؟ زنهای هراسان زیادی را دیده بودم که بچه هایشان را گم کرده اند و نشانی می دهند که یک پیراهن قرمز تن شان بوده یا یک کلاه آبی سرشان بوده. اما این مورد عجیبی بود که مردی گم شده باشد. آن هم با آن نشانی عجیب. دو تا خربزه توی بغل. امروز باز همان حوالی آن زن را دیدم. تنها بود و کنار خیابان چشم می کشید که کِی اتوبوس می آید.
- ۹۴/۰۵/۱۶