یک نیروی تخریبی عجیب در وجودش هست که همیشه من را می ترساند. مثلا چند شب پیش که خواسته بود قهوه درست کند برق خانه ما نیم ساعت قطع شد. چه ربطی دارد؟ طرف قوری قهوه را چپ کرده بود روی گاز و فندک ها اتصال کرده بودند و فیوز پریده بود. به همین سادگی. همان نصفه شب از خانه انداختمش بیرون و تا صبح با یک کهنه افتادم به جان سوراخ سنبه های اجاق گاز. آخر فردا صبح زود محبوبه می آمد خانه.
- ۹۴/۰۹/۰۶