تازه امیر فربد را خوابانده بودم. محبوبه بعد از مدتها رفته بود تا دوستانش را ببیند و من مانده بودم با یک آزمون سخت. آزمونی که مدتها بود ادعایش را داشتم. آنقدری که حتی نگذاشته بودم محبوبه گوشی را با خودش ببرد. تا اینکه آن عطسه ناهنگام آمد و من رفوزه شدم. باز خوب بود شماره یکی از دوستانش را داشتم.
- ۹۴/۰۹/۱۲