دیدم دارد سکسکه می کند و هی مشت می کوبد به تخت سینه اش که بند بیاید. بند نمی آمد. یک آهنگ را اتفاقی از توی کامپیوتر زدم و گذاشتم روی صد و صدای اسپیکر را هم تاباندم تا آخر و یکهو هندزفری را از فیش صدا کشیدم بیرون. صدای رضا یزدانی عین بمب منفجر شد. رسیده بود به آنجا که" یه پیکان قراضه کنار اتوبان...". طفلک از وحشت دستهاش را به حالت تسلیم چند لحظه بالای سرش نگه داشته بود. سکسکه اش بند نیامد. بیست دقیقه بعد پرسید: ژلوفن داری؟
- ۹۴/۱۰/۱۱