<

قناری معدن

آدم خانه اش یک جاست. دلش هزار جای دیگر.
آخرین مطالب
حالا یادم نیست برای چی. اما شب غم انگیزی بود برای همه مان. یک دربست گرفتیم که شب را برویم زیرزمین عماد. حال و روز راننده بدتر از ما بود و یک ترانه غمگین گذاشته بود و تمام که می شد باز می آورد از اول. شاید همان شبی بود که زهرا از روی بالکن پرت شد پایین. پیاده که شدیم هیچ چی از دستمال کاغذیهای ماشین نمانده بود که آن را هم روی کرایه حساب کردیم.
  • محمدرضا امانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی