<

قناری معدن

آدم خانه اش یک جاست. دلش هزار جای دیگر.
آخرین مطالب

این طور وقتها نمی توانم جلوی انفجار خنده ام را بگیرم و خوب هم می دانم که با این کار چقدر نفرت انگیز می شوم. اما راستش خیلی برایم اهمیت ندارد. نمی دانم تولد بود یا سالگرد ازدواج یا دلجویی چیزی. طرف برای زن اش یک کیک بزرگ گرفته بود و چندتایی از رفقا را هم دعوت کرده بود و هی می خواست با شوخی های آب زیپویش کمی خنده روی لبهای زن بیاورد و زن وا نمی داد. با شناختی که از این رفیقمان داشتم بوی حادثه ای را می شنیدم. بلند گفت که چند تا بچه توی جمع هست. گفتیم دو تا. با وسواس دو تکه از کیک را برید و توی بشقاب گذاشت. مابقی کیک را بلند کرد و با یک نعره از پنجره پرت کرد بیرون. چند دقیقه بعد که از خانه اش زدیم بیرون دیدم که رد چرخ های یک ماشین روی کیک مانده.

  • محمدرضا امانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی