خیلی هم هوس بستنی نداشتم و مغازه بستنی فروشی هم خیلی از خانه ما دور بود. اما همین که علی گفت چند روز پیش وقتی برای دخترش بستنی خریده و همین که داده دستش، بستنی از روی قیفش سر خورده و پخش پیاده رو شده و پیش از اینکه اشک دختر در بیاید مرد بستنی فروش فوری یک بستنی دیگر آماده کرده و داده دستش، آن وقت بود که با خودم گفتم باید بروم این مرد را ببینم.
- ۹۵/۰۵/۱۷