<

قناری معدن

آدم خانه اش یک جاست. دلش هزار جای دیگر.
آخرین مطالب

بی شک یکی از مظاهر قطعی قدرت ظلم است و آنشب قدرت از آن من بود. ایستاده بودیم کنار پنجره و لیوان چای به دست بزرگراه خلوت ساعت سه و چهل و پنج دقیقه بامداد را تماشا میکردیم. زیر یکی از تیرهای برق حیوانی را دیدیم که چیز با ارزشی را گم کرده بود. گفتم: آن روباه دنبال چی میگردد؟ گفت: روباه نیست که. شغال است. گوشهای روباه اینقدر بزرگ نیست. گفتم: پس دمش را چه میگویی؟ دم شغال اینطور پف دار نیست. گفت: اصلا همین دمش داد میزند که شغال است. ببین چطور دمش را بین پاهایش گرفته. روباهها اینطور دمشان را به خودشان نمیچسبانند. حیوان لعنتی همان وقت زوزهای شبیه به زوزه سگها کشید. گفت: دیدی شغال است. گفتم: یا روباه است یا همین الان جل و پلاست را جمع میکنی و می زنی به چاک. کمی چشمهایش را ریز کرد و گفت: البته بعضی از گونه های روباه  هم هستند که گوشهای بزرگی دارند. فقط نمی دانم این روباه چطور خودش را از نیکاراگوئه به اینجا رسانده.

  • محمدرضا امانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی