<

قناری معدن

آدم خانه اش یک جاست. دلش هزار جای دیگر.
آخرین مطالب

حسرتی در من هست که تمام نمی شود. روزی که با دایی رفته بودیم بازار و توی یک مغازه لوازم ورزشی برای خودش کفش کوهنوردی خرید و گفت هر چه می خواهم بگویم تا برایم بخرد. فروشگاه بزرگی بود و من منگ شده بودم و گفتم هیچ چیزی نمی خواهم و دایی که اصرار کرد من بیشتر لج کردم که هیچ چیزی نمی خواهم و همان وقت هم می دانستم که یک توپ بسکتبال می خواهم و نگفتم. هنوز آن کفش کوهنوردی توی زیرزمین خانه بی بی هست. فقط دایی نیست و آن گرمکنی که رنگ دخترانه ای داشت و دایی آنروز برایم خرید و من یک روز عمدا توی مدرسه جا گذاشتمش.

  • محمدرضا امانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی