<

قناری معدن

آدم خانه اش یک جاست. دلش هزار جای دیگر.
آخرین مطالب

روزهایی بوده که حتی پول یک نان را هم نداشته ام یا چند سکه ای که بشود از صفحه اول و دوم شناسنامه یک برگ کپی گرفت و از آن طرف باز ایامی بوده که چند ده میلیون را ریخته ام توی یک ساکی و رفته ام توی بازار که مثلا این خانه چند. یا این ماشین چند. دلم قرص بوده به بعضی رفقا که سخت ترین گره ها را برایم باز کرده اند و به وقتش برایشان باز کرده ام. پریشب ها توی حرفهایش فهمیدم که دلش پیش آن ماشین آلبالویی یک گلگیر رنگی که ته آن نمایشگاه پارکش کرده اند گیر است و پولش نمی رسد. گفتم تو برو قولنامه اش را بنویس و من تا یک ساعت دیگر می آیم. همان شب با همان آلبالویی یک گلگیر رنگ برگشتیم. هفت هشت نفر سوارش بودیم. اما آه از آن ده هزار تومانی که از  یک عزیزی گرفتم و یک هفته بعدش زنگ زد که پولم را بده. 

  • محمدرضا امانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی