<

قناری معدن

آدم خانه اش یک جاست. دلش هزار جای دیگر.
آخرین مطالب

من یک دیکتاتورم و از آنجایی که هیچ سرزمینی را برای ظلم و جور ندارم چاره ای ندارم جز زجر و آزار خودم. البته گاهی شورش هایی برای سرنگونی این دیکتاتور رخ می دهد که با خشونت تمام سرکوب می شود. می گویم آخر الاغ دو روز است که هیچی نخورده ام. دیکتاتور در حالی که جورابهای خیسش را می چلاند می گوید که تو رکوردهای بیشتر از این هم داشته ای و اصلا نکند این گرسنگی کشیدن هم یک جور ادا باشد. می گویم این میل شدید به تنهایی را چه می گویی. دارم همه را از خودم دور می کنم. دعوتها را بی جواب می گذارم. حتی آنهایی را که دوست ام دارند. می گوید واقعا کسی مانده که دوستت داشته باشد با این همه خرابی که به جا گذاشتی؟  میگویم اصلا نکند این بحران چهل سالگی که می گویند همین باشد؟ حالا گیرم پنج شش سالی زودتر و به زودی از شرش خلاص بشوم.ها. در چشمان دیکتاتور اشک جمع می شود و می گوید بعضی بحران ها مثل بلندی های جولان هیچ وقت روی صلح را نمی بیند. می گویم اصلا تو این روزها چه مرگت است؟ها؟ دیکتاتور جورابهای خیسش را به پا می کند و می گوید: مهمانی دارد تمام می شود و من هنوز یک موز هم برنداشتم. الاغ هم خودتی.

  • محمدرضا امانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی