محبوبه زنگ میزند که چرا هر چه می آید به خانه نمی رسد؟ ازش می خواهم که ماشین را گوشه ای پارک کند و نشانه ای از اطرافش بدهد تا ببینم کجای مسیر را اشتباه رفته. بعد از چند لحظه میگوید که یک سگ سفید و سیاه را آن دورها میبیند که دارد خمیازه می کشد. بعد منتظر میماند تا از روی همین نشانه بهش بفهمانم که دقیقا کجاست. پیش از اینکه ابروهایم را لاخ لاخ بکشم اضافه می کند که یک دودکش بلند آجری هم دورتر از آن سگ می بیند. بی آنکه دستی به ابروهایم ببرم می گویم که اولین دوربرگردان را ببیچد و ده کیلومتر در جهت عکس برگردد.
- ۰ نظر
- ۱۳۹۶/۰۵/۰۸ ، ۲۱:۴۱